گروه چندرسانهای ایکنا، در ادامه سلسله گزارشهای عزاداری تاسوعا و عاشورا در خوانسار، به مقصد پایانی و حرکت نمادین قافله سالار کربلا رسید. آنجایی که سرگردانی کودکان و بانوان رسیده از دشت کربلا را به تعزیت درآورده است و بخشهایی از آنچه که روی داد را به نظاره مینشینیم.
امروز؛ روزهایی که سرگردانی کودکان مرد تا همیشه را که کمترین دردشان خارهای خلیده به پای شادیهای سبکبالشان و زخمهای تکیده بر بالهای فرشتهگونشان بود را در پس پشت پلک برهم زدنی از عصر عاشورا تا شام غریبان حسین به روایت تعزیهگردانان به تعزیت نشسته به چشم دیدم.
کودکانی که تا دیروز «حسین» را بابا و عمو و آقا صدا میکردند و امروز بهتزده به سر به نیزه نشسته حسین، عباس، قاسم و پدرانشان خیره؛ گونهها و لبهای صله بستهشان را به آب دیده شرجی میکردند و حال همنفس با زینبی که حالا مادر، پدر، خواهر، برادر، عمو و همه کس و کار آنها شده بود؛ واژه «دیدن همه زیبایی» را در پس گذار اینهمه تلخی هجی میکردند.
امروز همان فردای عاشورایِ محرمی است که با آن سفر کاروان دل آغاز شد و با جان دادن همان دل، پای رفتن اشرف اولاد آدم امتداد یافت.
در بارگاه قدس که جای ملال نیست
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
جن و ملک بر آدمیان نوحه میکنند
گویی عزای اشرف اولاد آدم است
تصویر و تدوین از سیدضیاء موسوی
روایت از امین خرمی